آرشیو دی ماه 1399

تازه ترين مقالات در حوزه روانشناسي

شنبه ۲۹ اردیبهشت ۰۳

اگر فرزند وسط هستيد اين مطلب را حتما بخوانيد

 فرزند وسط بودن شرايطي را براي فرد به وجود مي آورد كه گاهي مشكلي به نام سندروم فرزند مياني را به دنبال خواهد داشت.

 

فرزندان دوم خانواده اغلب قرباني سندروم فرزند مياني Middle child syndrome هستند؛ سندرومي كه به احساس به حاشيه رانده شدن فرزند وسط اطلاق مي شود. به اين صورت كه، والدين فردي كه يك برادر يا خواهر بزرگ تر و يك برادر يا خواهر كوچكتر از خود دارد، بيشترِ توجه و سرمايه گذاري خود را روي فرزندان اول و آخر مي گذارند و لذا فرزند مياني كمتر به عنوان كودك مورد توجه قرار مي‌ گيرد.

 

البته اين پديده، يك اختلال باليني حقيقي شناخته نمي‌شود و پژوهشگران بر اين باورند كه اين فرزندان رفته رفته با محيط و جايگاهشان وفق مي‌يابند.

 

اغلب مواقع، فرزندان دوم خانواده تمايل دارند از برادر يا خواهر بزرگ تر خود پيشي گرفته و يك قدم جلوتر از آن ها بايستند. اين افراد عموما جاه طلب و به دنبال كسب موفقيت هاي بيشتر هستند اما به ندرت خودخواه و از خود راضي مي شوند.

 

آن ها به تعيين اهداف بزرگ براي خود علاقه بسياري دارند. به همين خاطر تعداد شكست‌هايشان بيشتر از بقيه است اما به همان ميزان هم ياد مي گيرند چگونه با مصائب و مشكلات زندگي مواجه شده و موانع را از ميان بردارند. در نتيجه تمامي اين موارد، فرزند دوم خانواده هميشه شخصيتي قوي و مستقل دارد. اين اشخاص بسيار اجتماعي، خودمحور و برقرار كننده صلح و آرامش هستند و كمتر روي خانواده خود متمركز باقي مي مانند.

 

سندروم فرزند مياني Middle child syndrome چه پيامدهايي دارد؟

بر اساس دانسته هاي موجود بايد گفت كه ترتيب تولد در خانواده ها مي‌تواند روي هوش و شخصيت فرزندان تاثير گذار باشد زيرا رفتار والدين با فرزندان روي شكل گيري احساسات، شخصيت و حتي هوش آن ها بسيار موثر است.

 

 

فرزندان وسط بسيار كوشا، شريف و با وجدان هستند و اين در حاليست كه فرزندان آخر خانواده بسيار روشنفكر و اجتماعي بشمار مي‌روند. در مورد افرادي كه خواهر يا برادر ندارند هم گفته مي‌شود كه عموما عصبي اما اجتماعي و برون گرا هستند.

 

با اين توضيحات شايد بد نباشد تمركز مطلب را روي فرزندان وسط بگذاريم و در مورد پيامدهاي سندرم كودك مياني صحبت كنيم. 

 

فرزندان وسط و موفقيت در زندگي

برخي گمانه‌زني‌هاي علمي بر اين اصل استوار است كه فرزند مياني خانواده، در راستاي غلبه بر اين احساس كه چندان مورد توجه و حمايت والدين نيست، تلاش‌هاي خود را در زندگي افزايش مي‌دهد تا ثابت كند كه به اندازه خواهر و برادرهاي بزرگتر و كوچكترشان موفق است. در نتيجه، انرژي خود را، خوب يا بد، به سمت موفقيت بيشتر در زندگي هدايت مي‌كند.

نتيجتا، فرزندان وسطي اغلب انسان‌هاي كارآمدي محسوب مي‌شوند.

 

فرزندان وسط و عدم تعلق‌خاطر به خانواده 

فرزندان مياني، همانند بچه‌هاي ديگر حس تعلق به خانواده ندارند. آنها اغلب بدنبال «احساس ناخواستگي» سعي مي‌كنند مستقل بوده و وابستگي خود از خانواده را تا حد امكان كم كنند. همچنين گفته مي‌شود كه آنها وفاداري زيادي نسبت به خانواده دارند.

 

فرزندان وسط و متفاوت و خلاق بودن

پژوهشگران بر اين باور هستند كه فرزندان وسط خانواده اغلب سعي مي‌كنند رفتار و خواسته‌هاي متفاوت از فرزند اول داشته باشند.به‌طور مثال، اگر فرزند بزرگتر به ورزش علاقه شديد داشته باشد، احتمال اينكه فرزند وسطي هنري يا دانشگاهي شود بسيار زيادتر خواهد بود. فرزند اول هر كاري بكند، فرزند دوم دنبال كاري كاملا متفاوت مي رود.

 

به‌زبان ديگر، رفتار فرزندان مياني در واقع نتيجه‌ي واكنش هايي است كه به كارهاي فرزند اول خانواده نشان مي‌دهند.

 

همچنين اين افراد خلاقيت بيشتري در كارهاي خود نشان مي‌دهند. چون اين كودكان توجه كمتري از سوي والدين دريافت مي‌كنند، حس استقلال قوي‌تري دارند و ابداع و نوآوري در ميان آنها نيز بيشتر مشاهده مي‌شود.

 

فرزندان وسط و عدم اعتمادبه‌نفس و انزواطلبي

شايد بتوان گفت يكي از مرسوم‌ترين نشانه‌هاي منفي سندروم فرزند مياني اين است كه حس ناخواسته بودن، اعتمادبه‌نفس فرد را كاهش مي‌دهد. هيچ‌چيز بدتر از آن نيست كه فردى احساس كند كه خواستني نيست. ازاين‌رو اين‌گونه كودكان از فقدان خودباوري در هنگام رشد رنج مي‌برند و در نتيجه، اعتمادبه‌نفس آنها در سطح پاييني قرار دارد.

 

حتي ممكن است كودك مبتلابه سندرم فرزند وسط بيش‌ازحد درون‌گرا يا حتي ضداجتماعي بشود. آن‌ها خود را همانند يك بيگانه تصور مي‌كنند و درنتيجه، در موارد ديگر زندگي نيز تبديل به يك فرد منزوي مي‌شوند. اين كودكان ترجيح مي‌دهند كه وقت خود را به‌تنهايي و نه با ديگران صرف كنند، چراكه آن‌ها احساس مي‌كنند به آن‌ها بي‌توجهي شده است.

 

فرزندان وسط و عدم اعتماد به ديگران

فرزند وسط، بر اساس احساس ناديده گرفته شدن و ناخواستگي، ممكن است مشكل اعتماد به ديگران را نيز داشته باشند. اين كودكان نمي‌توانند به ديگران اعتماد كنند و حتي گاهي اوقات در حسرت اعتماد و تكيه‌بر ديگران زندگي را سپري مي‌كنند.

 

در آخر هم اشاره كنيم كه مطالعات عزت‌نفس در كودكان نشان داده كه سندرم فرزند وسط ممكن است در احساس ارزش‌گذاري كودك تأثير مستقيم داشته باشد.فرزند مياني با توجه به موقعيت تولد خود، گاهي اوقات براي دريافت توجه بيشتر از پدر و مادر و ديگر بزرگ‌سالان، نسبت به بقيه خانواده به‌عنوان خواهر و برادر بزرگ‌تر و خواهر و برادر جوان‌تر اغلب احساس نامريي بودن دارند. برخي از مطالعات به‌طور قاطع نشان داده‌اند كه كودكاني كه تنها دختر يا تنها پسر در خانواده هستند اغلب سندرم فرزند وسط را تجربه نمي‌كنند.

چرا امروز و فردا مي‌كنيم؟

 همه‌ي ما گاهي تعلل مي‌كنيم و محققان دريافته‌اند اين مشكل در ميان دانش آموزان و دانشجويان پُررنگ‌تر ديده مي‌شود. تقريبا 25 تا 75 درصد از دانشجويان معمولا در انجام كارهاي خود امروز و فردا مي‌كنند. يك بررسي در سال 1997 نشان داد تعلل كردن، يكي از دلايل اصلي عدم موفقيت داوطلبان در آزمون‌هاي ph.D بوده است.

 

دلايل اصلي امروز و فردا كردن

به درستي آگاه نيستيم چقدر زمان براي انجام كار خود داريم.

به درستي نمي‌دانيم پيامدهاي منفي تاخير يا نتايج مثبت ِ به موقع انجام دادن كاري چيست

دقيقا نمي‌دانيم انجام فعاليت خاصي چقدر زمان مي‌برد.

به اشتباه فكر مي‌كنيم بايد حتما در شرايط روحي يا فكري خاصي باشيم تا بتوانيم آن كار را انجام دهيم.

حتما تا اينجاي مطلب زمانهايي را به خاطر آورده‌ايد كه دست كم يكي از موارد بالا باعث شده كارهايي را به تاخير بيندازيد. مثلا يادتان هست از انجام نظافت خانه طفره رفتيد چون احساس كرديد حوصله و انرژي انجامش را نداريد؟

ما اغلب تصور مي‌كنيم انجام كاري به زمان زيادي نياز ندارد و بعدا مي‌توانيم انجامش دهيم كه باعث مي‌شود به خودمان بقبولانيم كه هنوز خيلي فرصت داريم تا به آن بپردازيم. يكي از بزرگترين عواملي كه منجر به امروز و فردا كردن مي‌شود اين باور است كه فكر مي‌كنيم بايد حتما انگيزه يا رغبت انجام كاري را در زمان خاصي داشته باشيم. واقعيت اين است كه اگر منتظر بمانيد تا چارچوب روحي و فكري خاصي قرار بگيرد تا اقدام كنيد (مخصوصا كاري كه دوست نداريد و باب ميل‌تان نيست)، خواهيد ديد كه انگار هيچوقت آن زمان مناسب فرا نمي‌رسد!

ترديد هم مي‌تواند نقش مهمي در امروز و فردا كردن داشتن باشد. وقتي هنوز مطمئن نيستيد چگونه كاري را انجام دهيد يا نسبت به توانايي‌هاي خود ترديد داريد، ممكن است مشغول انجام كارهاي ديگري شويد و از انجام آن كار اصلي طفره برويد.

 

تاثير منفي امروز و فردا كردن 

آمار نشان مي‌دهد حدود 20 درصد از آمريكايي‌ها اهل امروز و فردا كردن هستند. اين افراد گهگاه دچار تعلل نمي‌شوند بلكه تعلل و امروز و فردا كردن، بخشي از سبك زندگي آنهاست. آنها قبض‌ها را دير پرداخت مي‌كنند، انجام پروژها‌ي بزرگ را تا شب قبل از ضرب الاجل شروع نمي‌كنند، خريد عيد را تا شب كريسمس به تاخير مي‌اندازند و خيلي چيزهاي ديگر.

متاسفانه اين تعلل‌ها مي‌توانند تاثير جدي بر خيلي از جوانب زندگي بگذارند، مثلا وضعيت رواني فرد را به خطر بيندازند. در مطالعه‌اي محققان دريافتند در شروع ترم، دانشجوياني كه اهل تعلل بودند، كمترين ميزان استرس و اضطراب را داشتند اما در پايان ترم، اين قضيه به طرز وحشتناكي تغيير كرد و بيشترين ميزان استرس و اضطراب و حتي احساس ناخوشي مربوط به همين افراد بود.

امروز و فردا كردن نه تنها بر سلامت شما تاثير منفي دارد بلكه مي‌تواند به روابط اجتماعي‌تان هم آسيب بزند. با تاخير در انجام امور در واقع باري بر دوش اطرافيان خود مي‌گذاريد. اگر عادت كرده‌ايد انجام كار مهمي را موكول به آخرين دقايق فرصت‌تان كنيد، آنهايي كه در ارتباط با شما هستند مانند دوستان، اعضاي خانواده و يا همكاران ممكن است از دست‌تان عصباني شوند.

علاوه بر دلايل اصلي تعلل كردن، ما معمولا بهانه تراشي‌هايي مي‌كنيم تا رفتار خود را توجيه كنيم.

 

اينكه چرا امروز و فردا مي‌كنيم، 15 دليل اصلي وجود دارد

نمي‌دانيم چه كاري بايد انجام شود

نمي‌دانيم چگونه انجامش دهيم

نمي‌خواهيم كاري را انجام دهيم

برايمان مهم نيست انجام شود يا نه

برايمان مهم نيست چه زماني انجام شود

حوصله و انگيزه‌ي انجامش را نداريم

عادت كرده‌ايم تا آخرين زمان ممكن صبر كنيم

باورمان اين است كه تحت فشار بهتر كار مي‌كنيم

فكر مي‌كنيم در آخرين دقايق فرصت باقيمانده هم مي‌توانيم انجامش دهيم

نمي‌دانيم چگونه شروع كنيم يا مقدماتش را بلد نيستيم

اصلا فراموش مي‌كنيم كاري را بايد انجام دهيم

بيماري يا ناخوشي را بهانه مي‌كنيم

منتظريم تا زمان مناسبش برسد (از جهت حوصله داشتن و آماده بودن)

براي فكر كردن در مورد آن كار به زمان نياز داريم

انجام كاري را به خاطر انجام كار ديگري به تاخير مي‌اندازيم

 

آدم هايي كه اهل تعلل كردن هستند با بقيه چه تفاوتي دارند؟ 

در بيشتر موارد، تعلل كردن علامت مشكل حادي نيست، بلكه گرايشي است كه همه‌ي ما گاهي دچارش مي‌شويم. اما زماني كه امروز و فردا كردن و پشت گوش انداختن، تاثير جدي روي زندگي فرد بگذارد تبديل به مشكلي جدي هم مي‌شود. در چنين شرايطي، مسئله فقط ضعف در مهارت‌هاي مديريت زمان نيست؛ بلكه دلالت بر سبك زندگي ناسازگار يا سازش نيافته دارد.

آنهايي كه اهل تعلل نيستند روي كارهايي كه بايد انجام دهند تمركز دارند. اين اشخاص داراي هويت فردي قوي‌تري بوده و اهميت چنداني به اينكه «ديگران ما را چگونه مي‌بينند» نمي‌دهند، اما در عوض اعتماد بنفس خوبي دارند و احساس‌شان هم نسبت به خودشان خوشايند است.

آنهايي كه تعلل نمي‌كنند معمولا دقت و وجدان كاري ايده آلي دارند و افرادي كه وجدان كاري خوبي دارند عموما داراي انظباط فردي، پشتكار، سر سختي و مسئوليت پذيري نيز هستند. افتادن در تله‌ي امروز و فردا كردن متاسفانه راحت است اما خوشبختانه راهكارهاي گوناگوني براي مبارزه با آن وجود دارد كه كمك‌تان مي‌كند هر كاري را سر وقت خودش انجام دهيد.

افسردگي پس از سقط جنين را جدي بگيريم

 يكي از مشكلات رايج دوران بارداري در همه جاي دنيا سقط جنين است. علت اصلي آن هم معمولا وجود اختلال‌ هاي كروموزومي در جنين است كه با ادامه حيات وي منافات دارد. در واقع، سقط يك مكانيسم دفاعي از سوي بدن است تا از تولد يك جنين معيوب و ناقص جلوگيري كند. اما وقتي خانمي جوان دچار سقط مي‌شود و اولين يا دومين بارداري‌اش به سقط مي‌انجامد، چنان سلامت روانش به هم مي‌ريزد كه گاهي نيازمند مداخلات پزشكي مي‌شود. با روان‌پزشك و پژوهشگر انستيتو روان‌پزشكي دانشگاه علوم پزشكي ايران، درباره همين موضوع گفت‌وگو كرده‌ايم.

 

آيا سقط جنين واقعا سلامت روان مادر را تحت تاثير قرار مي ‏دهد؟

بله، وقتي خانمي سقط جنين مي‏ كند به دو دليل مستعد افسردگي مي‏ شود؛ يكي تغييرات هورموني كه او را درگير افسردگي و اضطراب بعد از زايمان مي‏ كند و ديگري از دست دادن جنيني كه به او فكر مي‏ كرده، او را در خيالش مي‏ پرورانده و حتي ممكن است وسايلي را هم براي تولدش آماده كرده باشد. در اين شرايط ممكن است حتي مادر به سوگ بنشيند. سوگ در اثر از دست دادن فرد عزيز يا شيء مورد علاقه ‏اي به وجود مي‏ آيد كه مي‏ تواند حتي منجر به افسردگي‏ هاي بسيار شديد شود.

 

اين فشارهاي عصبي زماني كه سقط براي بار چندم تكرار مي ‏شود، بسيار زياد خواهد شد و سلامت رواني خانم را به شدت تهديد خواهد كرد. به‌خصوص اگر از سوي خانواده فشاري هم به او تحميل شود. همچنين انتقاد از اين موضوع از سوي همسر يا خانواده او كه مي‏ تواند مستقيم يا با طعنه و كنايه ‏آميز باشد، مثل گفتن اين جمله‌ها كه «تو بچه نگه‏دار نيستي، چرا فلان كار را كردي كه بچه بيفتد» يا «حتما عيبي داري كه نمي ‏تواني بچه را نگه‌داري» و... مي ‏تواند عامل اضطراب ‏آور ديگري براي خانم باشد.

 

اگر خانمي با وجود افسردگي باردار شود، دچار چه عواقبي خواهد شد؟

افسردگي باعث مي‏ شود روند زندگي و تفكر افراد نسبت به زندگي و سايرين تغيير كند. خانمي كه با وجود ابتلا به افسردگي باردار مي‏ شود، قطعا افسردگي و اضطراب خود را به جنينش منتقل خواهد كرد و سلامت او را به خطر خواهد انداخت. تحقيقات نشان مي‏ دهد جنين چنين مادراني با وزن كم متولد مي‏ شود. همچنين افسردگي و اضطراب مادر در دوران بارداري بر خلقيات و روحيات كودك پس از تولد نيز تاثير مي‏ گذارد.

 

علاوه بر اين، مادر مجددا مستعد افسردگي پس از زايمان و درگير مشكلات پس از زايمان خواهد بود، با پذيرش فرزند و مراحل فرزندپروري مشكل پيدا خواهد كرد و حتي ممكن است روابط خانوادگي و زناشويي ‏اش دچار مشكل شود. تصور كنيد چنين كودكي چگونه و چطور تربيت خواهد شد. از اين رو بهتر است متخصصان زنان و زايمان بيشتر با بيمارشان صحبت كنند، با او ارتباط برقرار كنند، مسائل رواني او را ارزيابي كنند و در صورت لزوم حتما وي را به روان‌پزشك ارجاع دهند.

 

سقط جنين و خانواده

خانواده بايد دقيقا همان‌طور كه از يك خانم تازه‌زايمان‌كرده با فرزندي سالم حمايت مي‌كند، از يك خانم تازه‌سقط‌كرده هم حمايت كند. چه‌بسا خانمي كه زايمان كرده و فرزند سالمي دارد به فرزندش دلخوش است و احساس آرامش خاطري از اين جهت دارد كه بعد از 9ماه سختي بالاخره فرزند سالمي به دنيا آورده و نسبت به آينده او دلخوش است. از اين‌رو فردي كه جنينش را از دست مي ‏دهد به حمايت رواني بيشتري از سوي خانواده نياز دارد. پس سعي كنيد بدون چون و چرا كردن موضوع، به او اطمينان خاطر بدهيد كه اين اتفاقي است كه براي بسياري از خانم ‏ها رخ مي‏ دهد. بايد با اين موضوع كنار آمد و براي بارداري بعدي آماده شد.

 

توصيه ديگرم به همسران اين خانم‏ هاست. به آنها توصيه مي‌كنم كه سعي كنند شرايط و فضاي شادي را براي خانم فراهم كنند و در صورت تغييرات خلق ‏وخوي همسرشان صبور باشند و تحملشان را بالا ببرند. ايجاد سرگرمي‏ هاي روزمره، تنها نگذاشتن خانم و اثبات اينكه خودش و ادامه خوب زندگي مشترك اهميت بيشتري دارد و او هيچ تقصيري نداشته، مي‏ تواند باعث دلگرمي و اميدواري خانم به آينده شود و او را براي بارداري بعدي آماده كند.

 

متخصصان زنان و زايمان معمولا 3 ماه بعد از سقط را زمان مناسبي از لحاظ جسمي براي بارداري بعدي توصيه مي‏ كنند اما افراد از نظر رواني با يكديگر متفاوت هستند. ممكن است فردي حتي بعد از چند بار سقط از نظر رواني راحت‌تر و در زمان كوتاه‏تري با اين مساله كنار بيايد، آن را بپذيرد و با آمادگي دوباره اقدام به بارداري كند اما فرد ديگري اين‌طور نباشد و سخت براي بارداري بعدي آماده شود.

 

براي خانم‏هايي كه به تازگي سقط جنين داشته ‏اند، چه توصيه‌اي داريد؟

مهم‌ترين توصيه ‏ام اين است كه همان‌طور كه از نظر مشكلات پزشكي زير نظر متخصص زنان بررسي مي‌شوند، حتما به يك روان‌پزشك هم مراجعه كنند تا از لحاظ مسائل روان‌شناختي هم بررسي شوند، به‌خصوص اگر خانمي بعد از سقط احساس مي‏ كند كم‏ حوصله و عصباني است، ساعت خوابش تغيير كرده، تمايلي به انجام كارهاي منزل يا امور شخصي ندارد، كلافه است، اضطراب و دلشوره دارد يا بي‏ جهت نگران است، احساس لذتش از شرايط تغيير كرده و مواردي كه در گذشته او را خوشحال مي‏ كرده در حال حاضر اثري ندارد، ترس يا گريه ‏‏هاي بي‏ دليل دارد يا بي‏ دليل پرخاشگري مي‏كند، نسبت به سلامت و وضعيت جسماني خود بي‏ اهميت شده و... بايد علائمش را جدي بگيرد و براي جلوگيري از پيشرفت آنها به روان‌پزشك مراجعه كند. بسياري از اين علائم ممكن است نيازي به درمان دارويي نداشته باشند و با روش‏هاي غيردارويي و آرام‏ سازي حل شوند.

 

هراس جدايي از تلفن همراه

 ديكشنري هاي معتبر دنيا هرسال چند واژه را به عنوان واژه برتر سال گذشته خود اعلام مي كنند. براي سال 2018 ديكشنري كمبريج كلمه «نوموفوبيا» را انتخاب كرده است كه به ترس يا نگراني از همراه نداشتن تلفن همراه يا ناتواني در استفاده از آن اشاره مي كند.

 

كلمه« no mobia »مخفف «no mobile phone phobia» است . سه كلمه ديگر نامزد شده كمبريج در سال 2018 «gender gap»، «ecocide» و «no-platforming» هستند. «gender gap» واژه‌اي است كه تفاوت بين طرز برخورد جامعه با مردان و زنان را نشان مي‌دهد. «ecocide» به نابودي منطقه طبيعي بزرگ يا آسيب فوق‌العاده به آن اشاره دارد. 

 

«no-platforming» نيز جلوگيري از پذيرفتن حق ديگران در ابراز باورها و عقايدشان در فضاي عمومي است، به دليل اين كه تصور مي‌شود اين باورها خطرناك و نپذيرفتني هستند.

 

اين اصطلاح در سال هاي اخير روند رو به رشدي داشته است و دليل آن هم به هوشمند شدن، افزايش كارايي و وابستگي ما به تلفن هاي همراه برمي‌گردد. پيشتر تصور مي شد دليل اصلي نوموفوبيا، نگراني درباره تماس هاي مهمي است كه شخص از دست مي دهد اما امروزه محققان مي گويند ؛دليل اصلي اش اين است كه تلفن همراه به عنوان بخشي از هويت شخصي به ما اجازه مي دهد، ديدگاه ها و تجربيات مان را با ديگران به اشتراك بگذاريم. با توجه به فراگير شدن اين اصطلاح در زندگي روزمره مان، از بين ديگر كلمات انتخاب شده توسط ساير مراجع براي سال 2018، به بررسي اين اختلال مي پردازيم.

يادداشت دكتر روان شناس، درباره آسيب هاي بيماري نوموفوبيا و توصيه هايي به خانواده ها

 

خودتان را به تنبلي ذهني عادت ندهيد

«نوموفوبيا» اصطلاحي نوظهور به معناي ترس بابت جدايي از تلفن همراه است كه به دليل عوارض و مشكلات ناشي از استفاده بيش از حد اينترنت و شبكه هاي اجتماعي مبتني بر تلفن هاي همراه به وجود آمده است. شبكه هاي اجتماعي، وابستگي ذهني كاذبي پديد مي آورند كه در افراد، علايم و رفتارهايي شبيه معتادان به مواد افيوني دارد. به گونه اي كه افراد نمي توانند مدتي بدون آن ها به سر برند. اگرچه ممكن است بهانه آن ها براي استفاده از اينترنت، دستيابي به اطلاعات مورد نياز باشد اما در عمل، اين گونه افراد جز پرسه زدن بي هدف در كانال ها كار ديگري انجام نمي دهند.

 

مضرات اعتياد به تلفن همراه بر انسان

در درجه نخست، وقتي يك نفر در محيط خانواده، معتاد به استفاده از تلفن همراه به خصوص براي بهره بردن از اينترنت باشد، فرصت برقراري تعامل با ديگر اعضاي خانواده را از دست مي دهد. همين موضوع، موجب تشكيل يك چرخه معيوب مي شود و فرد از نظر عاطفي و رواني هر روز بيشتر از گذشته از ديگر افراد خانواده فاصله مي گيرد و به تنهايي خود و استفاده از اينترنت پناه مي برد اما ماجرا به همين جا ختم نمي شود.

 

در ادامه به چند آسيب ديگر اشاره خواهد شد.

وقت كشي و سطحي شدن: اولين صدمه شبكه هاي اجتماعي، وقت گير بودن آن هاست. در شبكه هاي مجازي، مطالب به همان سرعتي كه مي آيند، به همان سرعت هم مي روند و چون مطالب مرور شده عمقي نيستند، ماندگاري زيادي نخواهند داشت و ذهن را سطحي مي كنند.

 

شيوع مشكلات رواني: خريد مكرر بسته هاي اينترنتي يا دوندگي بي امان براي رسيدن به يك دستگاه واي فاي و اختصاص ساعت ها وقت و انرژي كه فايده چنداني هم در پي ندارد، به مرور سرخوردگي و احساس پوچي را در فرد به وجود مي آورد. افزون بر اين، نوجوانان با ديدن دايم لحظات شاد ديگران در پست ها و استوري هايشان، بعد از هر لايك زدن، سعي به همانندسازي مي كنند، ارزش هاي زندگي براي آن ها حذف يا جابه جا مي شود و به مرور از دستيابي به اهداف شخصي خود در زندگي مايوس مي شوند.

 

دوستي هاي نامتعارف: طبق نتايج تحقيقات دانشگاهي معتبر، زنان بيشتر از مردان وابسته شبكه هاي اجتماعي مانند فيس بوك، اينستاگرام، تلگرام و ... مي شوند. مطالعات نشان داده است، افرادي كه ميزان اضطراب و نگراني در رفتارشان بيشتر است، كاربران هميشگي شبكه هاي اجتماعي هستند، چراكه اين افراد معاشرت هاي مجازي را به ارتباط هاي درون جامعه ترجيح مي دهند. همين ضعف شخصيتي مي تواند باعث شكل گيري وابستگي هاي نامتعارف و مشكلات پس از آن شود.

 

 

توصيه هايي به خانواده ها

نوجوانان بيشترين رده سني هستند كه در خطر مبتلا شدن به اين بيماري رواني قرار دارند بنابراين برنامه ريزي براي پيشگيري، اصل مهم اين ماجراست كه بايد توسط والدين انجام شود. نوجوانان و جوانان بر رفتارهاي بزرگ سالان خود به خوبي نظارت مي كنند و استفاده غير استاندارد والدين از شبكه هاي مجازي، خود مهر تاييدي براي استفاده بي قيد و شرط فرزندان از اين محيط هاست.

والدين و فرزندان ارشد خانواده ها بايد نحوه استفاده صحيح از شبكه هاي اجتماعي خوش رنگ و لعاب را براي اعضاي كوچك تر خانواده تشريح كنند و در پاسخ گويي به سوالات احتمالي فرزندان كه ناشي از بلوغ فكري آن هاست، حوصله به خرج دهند.

غني سازي فضاي خانواده از عاطفه و محبت هم كمك زيادي به مديريت اين ماجرا مي كند. بسياري از رفتارهاي خود و دگر آسيب رسان دوره نوجواني و جواني اعم از اعتياد و رفتارهاي پرخطر به دليل كمبود ميزان توجه و شكل گيري دلبستگي نا ايمن در فرزندان است.

نكات طلايي براي ارتباط مناسب والدين با كودكان ۴ تا ۷ ساله

  كودكي دوره‌اي حساس است كه با خود چالش‌هاي متفاوتي را به همراه دارد كه توجه و نظارت كافي والدين را مي‌طلبد، چراكه با بالا رفتن سن كودك، مسائل و مشكلات متفاوتي پيش روي آن‌ها قرار مي‌گيرد كه اگر از قبل، براي آن برنامه ريزي كنند مي‌توانند موفق عمل كنند.

۴ تا ۷ سالگي، يكي از دوران‌هايي است كه با استقلال و يادگيري‌هاي كودك همراه است و به همين دليل از اهميت ويژه‌اي برخوردار است و والدين به عنوان حمايت گر نقش مهمي را ايفا مي‌كنند.

محمد مهرگان، مشاور خانواده ، در رابطه با دوره ۴-۷ سالگي كودكان اظهار كرد: كودكان در سنين ۴ تا ۷ سالگي در دوران ابتدايي كودكي خود قرار دارند و وارد مرحله‌اي مي‌شوند كه مي‌توانند كار‌هاي خود را نسبتا به صورت مستقل انجام دهند تا جايي كه در اين دوره مي‌توانند به تنهايي و يا با كمك جزئي والدين خود لباس بپوشند، بند كفش‌هاي خود را ببندند و يا حتي ميز شام را بچينند و اسباب بازي‌هاي خود را مرتب‌تر كنند و بچينند كه كودكان ۶-۷ ساله مي‌توانند كيف خود را آماده كنند و تكاليف خود را انجام دهند.

وي با اشاره به وظايف والدين در اين دوره بيان كرد: در اين دوره زماني كه كودكان سپري مي‌كنند والدين هم وظايفي را برعهده دارند كه از آن جمله مي‌توان به تنظيم زمان خواب و بيداري كودك، حمام كردن، وقت گذراندن با والدين و دوستان و همراهي كردن كودك براي انجام فعاليت‌هاي خود اشاره كرد و در اين ميان، بايد نظارت كافي هم داشته باشند كه اين بدين معنا نيست كه تكاليف كودك خود را انجام دهند.

اين مشاور خانواده تصريح كرد: گاهي ممكن است ميان والدين و كودك اختلافاتي به وجود آيد كه والدين بايد در بحث آزاد، مشكل را در حضور يكديگر مطرح كنند و والدين بايد خواسته‌هاي خود را به صراحت بيان كنند، اما فراموش نكنند تا جايي كه ممكن است اين فرصت را به كودك خود بدهند كه بتواند نظرات خود را مطرح كند و دائم به او نگويند كه چه كاري انجام دهد و يا ندهد و در اين ميان، والدين نبايد بازي كردن و اختصاص زمان كافي براي اين موضوع را فراموش كنند، چرا كه در اين سن، براي كودك بازي كردن از كار مهم‌تر است.

وي با ذكر مثالي گفت: اگر والدين مي‌خواهند به كودك خود زبان ياد بدهند بايد كنار او بنشينند و هر روز كمي زبان به او ياد بدهند و براي خسته نشدن كودك خود اين كار را به يك تفريح تبديل كنند، چرا كه در غير اين صورت، يادگيري و تمرين زبان به جنگي تبديل خواهد شد كه نتيجه معكوس به دنبال دارد.

مهرگان ادامه داد: ممكن است والدين در دوران مياني كه كودكانشان در سنين قبل از نوجواني قرار دارند سلايق سخت و جدي را در خصوص لباس و مدل موي آن‌ها داشته باشند و اين كودكان نيز روي اين موضوع پافشاري كنند كه والدين مي‌توانند با راهنمايي‌هاي جزئي به آن‌ها اجازه دهند كه در اين خصوص آزاد باشند و در كنار آن، نظارت كافي داشته باشند، امّا والدين بايد توجه كنند كه نظر شخصي خود را در حاشيه قرار دهند.

وي افزود: والدين بايد كودكان خود را تشويق به خودگرداني كنند و به آن‌ها اجازه دهند كه وظايفشان را بدون دخالت والدينشان انجام دهند كه شايد انجام اين كار براي اغلب والدين امكان پذير نباشد و اين امر كاملا طبيعي است و به مرور زمان جا خواهد افتاد و برخي از كودكان هستند كه در اين سن به تخيلات خود ادامه مي‌دهند و در دنيايي كه براي خود ساخته‌اند، بازي مي‌كنند.

وي اذعان كرد: والدين بايد بدانند كه آن‌ها نمي‌توانند چيزي را كه خودشان انجام نداده و يا نمي‌دهند را به كودكان خود نيز تحميل كنند كه بايد گفت شايد براي كوتاه مدت بتوانند اين كار را انجام دهند، اما مطمئن باشند كه در طولاني مدت، اين كار جواب نمي‌دهد و زمان در حال گذر است و كودكان نيز بر اساس اين موضوع در حال رشد و قوي شدن هستند كه به محض اينكه توان و قدرت اين را پيدا كنند كه از زير بار تحميل‌هاي خواسته و ناخواسته والدين خود شانه خالي كنند، اين كار را مي‌كنند و اگر والدين با فرزندان خود دوست نباشند و ارتباط صميمي نداشته باشند، اين موضوع مي‌تواند نه تنها براي آن‌ها بلكه براي فرزندانشان نيز آسيب زا باشد.